نویسنده: مجید صفاتاج




 

هالیوود قبل از جنگ جهانی اول

هنگامی که اروپائیان استعمارگر به وجود منابع سرشار و ثروت زیاد در قاره آمریکا پی بردند، مهاجرت آنان به روی قاره جدید آغاز شد. در این میان تعداد زیادی از سرمایه داران یهودی نیز به طمع کسب ثروت راهی آمریکا شدند. اما پس از مدتی که نبض سیاست و اقتصاد را در آمریکا در دست گرفتند، دریافتند که تعداد اندک یهودیان متناسب با قدرت عظیم مالی و سیاسی آنان نیست. از این رو مهاجرت یهودیان به آمریکا با حمایت سرمایه داری صهیونیست آغاز شد و همه حرفه های سنتی آنان نیز به آمریکا منتقل شد. این حرفه ها شامل ایجاد شبکه گسترده تجارت مشروبات الکلی، عتیقه جات، مواد مخدر، قمار و بانکداری توأم با ربا بود. در میان نخستین نسل مهاجران، بنیانگذارن صنعت سینمای آمریکا و هالیوود نیز قرار داشتند(1).
وقتی سینما پدید آمد، هالیوود به عنوان قطب برنامه سازی تصویری شکل گرفت. آن هم در فاز دوم پروژه ی سینمای آمریکا. بعضی کشورها مثل چین، ایتالیا، آلمان و فرانسه، شهرکهای سینمایی خود را زودتر از آمریکا ساختند. آمریکا در واقع سرمایه های دیگران را غارت کرد؛ یعنی بهترین کارگردانهای آلمان، بهترین بازیگران اتریش و اسکاندیناوی، بهترین دکورسازان ایتالیایی و بهترین آهنگ سازان فرانسه را با پول بیشتر جذب کرد. استودیوهای فیلم سازی ابتدا در شرق آمریکا، در نیویورک مستقر بود و یهودیها نیز از همان اول نفوذ جدی در آن داشتند. استودیوها در همان پایتخت سیاسی، یعنی نیویورک راه افتاد، اما بر اثر دعواهای اقتصادی و رقابتهایی که پیدا شد، بخشی از آن ها به غرب آمریکا منتقل شد، تا دور از آن فضای رانت تصویرسازی، و در شرایط آزادتری بتوانند فیلم بسازند. (2)بدین ترتیب جامعه هالیوود در سال 1903 به ثبت رسید و از آن به بعد سلطه شیطانی خود را بر روی جهان آغاز کرد(3).
از زمان شکل گیری هالیوود، یهودیان که همواره به دنبال منافع مادی و کسب سود بیشتر هستند احساس کردند که این موسسه تبلیغاتی و دیداری می تواند برایشان بیشتر مفید باشد. از این رو تصمیم گرفتند این موسسه را به یک دستگاه پولساز تبدیل کنند و طبق معمول از این درآمدها در جهت تحقیق اهداف صهیونیسم و در ورای آن رژیم صهیونیستی، حداکثر استفاده را ببرند.
هنگامی که در سال 1914 میلادی، اولین تیر ترکشهای جنگ جهانی اول شلیک شد و نفیر گلوله، آسمان اروپا را در نوردید، صادرات فیلمهای سینمایی و مستند به یگانه دنیای آن زمان که جامعه اش سخت تشنه هنر هفتم بود، متوقف شد. اما این جنگ برای آمریکا و به ویژه بزرگترین کارتل هنری آن یعنی هالیوود مایه خیر و برکت شد. و به آن مجال داد تا مانند اختاپوسی عظیم الجثه، بر سینمای جهانی
چنگ بیندازد(4). و از این طریق فیلمهای زیادی تولید و به سراسر جهان صادر کند.

هالیوود پس از جنگ جهانی اول

کشور ایالات متحده پس از جنگ جهانی اول به دلیل دور بودن از محل وقوع جنگ که عدم خسارت و زیانهای مالی و جانی و نیز توسعه صنایع اقتصادی برای آن کشور به ارمغان آورد توانست خیلی سریع اقتصاد خود را رونق بخشد. این رونق اقتصادی به ویژه با شروع دهه ی بیست میلادی و افزایش و توسعه "کارتلها"، "تراست ها" و دیگر شرکتهای تولید فولاد و آلومینیم و امثالهم، تاثیر خود را در صنعت سینما گذاشت و سینمای هالیوود از وضعیت موجود اقتصادی در ایالات متحده آمریکا برای تولید فیلمهای سینمایی بهره برداری کرد. اما این وضعیت دچار فراز و نشیب شد. زیرا در ایالات متحده در فاصله ی سالهای 1930 و 1949 میلادی ابتدا با یک رکود اقتصادی حادّ مواجه شد و سپس در سالهای جنگ جهانی دوم بهبود اقتصادی درخشانی را شاهد بود. در سالهای اولیه ی دهه ی1940 درآمد اکثریت مردم به حدی بود که تنها به هزینه ی ضروری ترین مایحتاج زندگیشان می رسید. قیمت ها در بورس سهام به پایین ترین سطح خود رسیدند. فرانکلین روزولت در انتخابات ریاست جمهوری فاجعه ی بحران اقتصادی را به گردن رئیس جمهور قبلی یعنی هربرت هوو انداخت و به این ترتیب پیروز شد. دولت روزولت گامهایی برای رونق دادن به اقتصاد کشور برداشت. "دولت بهبود ملی" که در سال 1933 تشکیل شد به فعالیت های شرکت های بزرگ، مانند "تراست ها" و "الیگوپولی" که هر دو در اختیار یهودیان بودند با دیده ی اغماض نگریسته و در عین حال با اتحادیه های کارگری هم با مدارای بیشتری رفتار کرد.
هر دو سیاست بر هالیوود تاثیر جدی داشت. این بهبود اقتصادی ناموزون بود و بحران دیگری را در سال های 1937-1938 م به وجود آورد. با دخالت دولت در امور اقتصادی رکود اقتصاد پایان یافت، جنگ جهانی دوم در اروپا آغاز شد ولی آمریکا تا حمله، ژاپن به "پرل هاربر" در تاریخ هفتم دسامبر 1941 بی طرف ماند.
از نوامبر 1939 شرکتهای تسلیحاتی اجازه یافتند که محصولات خود را در خارج از کشور بفروشند. آمریکا در سال 1941 وارد جنگ شد ولی در آن زمان سه میلیون بیکار در کشور وجود داشت. جنگ باعث توسعه اقتصادی در ایالات متحده گردید. قدرت خرید و سطح زندگی به ظاهر بالا رفت. کمبود کالا وجود اشت ولی بیشتر صنایع فروش خود را اغلب به میزان 50 درصد یا بیشتر افزایش دادند. با افزایش بی نظیر حضور مردم در سینماها، صنعت سینما هم از رونق زمان جنگ بهره مند شد(5)»

هالیوود پس از جنگ جهانی دوم

منتقدان سینمایی در دوران پس از پایان جنگ جهانی دوم، در پی یافتن نشانه هایی از بلوغ و کمال هنری و اجتماعی در هالیوود بودند. بعضی از آنها به این نتیجه رسیدند که طی سالهای 1946 و 1947 تولید فیلمهای ژورنالیستی نیمه مستند و اجتماعی در هالیوود افزایش چشمگیری یافته است. واردات فیلم از کشورهای اروپایی به ویژه آثار نئورئالیسم در این زمینه تاثیری بسیار داشت.
استفاده از بازیگران آماتور که کارشان را به اندازه ی حرفه ای ها خوب ارائه می کردند و در لوکیشن های واقعی و نه در مکانهای مصنوعی ساخته شده بودند در سینمای آمریکا که تا آن زمان تابع سیستم استودیویی بود، بسیار تاثیرگذاشت، در
اغلب فیلمهای داستانی از تمهیدات مستند، مانند فیلمبرداری در لوکیشن(مکان واقعی وقوع داستان)و ارجاعات به گنجینه ی غنی موضوعات واقعی استفاده می شد.
هالیوود در همین دوران یعنی بین سالهای 1945 تا 1949 اقدام به تولید مجموعه ای از فیلم های مسأله دار موفقیت آمیز از حیث تجاری نمود که با مسائل حساسی چون تبعیض نژادی و اجتماعی علیه سیاهان و یهودیان سرو کار داشتند. البته انتظار نمی رفت که این گرایشها و سمت گیریها به حد کمال رسیده و در نهایت قادر به تاثیرگذاری بر فرهنگ سینمایی آمریکا باشد.
دو سال پیش از این تاریخ هنگامی که اتحادیه های هالیوود برای برگزاری کنگره نویسندگان به منظور کمک به امور جنگی به دانشگاه کالیفرنیا ملحق شدند، تماسهای آنها از جانب مطبوعات و از جانب یکی از کمیته های کنگره به عنوان یک توطئه کمونیستی مورد حمله قرار گرفت و هنگامی که چارلی چاپلین در یک سخنرانی در نیویورک خواستار گشایش جبهه دوم در اروپا شد، در هالیوود و در سراسر کشور مورد نکوهش قرار گرفت.
از سال 1944 تا آخر دهه 1950 بیش از نیمی از کل محصولات هالیوود مستقیماً با جنگ ارتباط نداشت، با ادامه جنگ در تولید فیلمهای جنایی که به نمایش جنایت، سکس و نوشخواری می پرداختند، نوعی افزایش پدید آمد. موجی از فیلمهای مذهبی نیز ساخته و رو به گسترش بود. در سال 1946 هر هفته در آمریکا حدود نود میلیون بلیط سینما فروخته شد به طوری که هالیوود موفق ترین سال خود را سپری کرد، در سال1946 نیز کمیته فعالیت های غیرآمریکایی برای بررسی نفوذ کمونیست ها در هالیوود تشکیل شد و فهرست سیاهی از افراد مظنون تهیه گردید و بالاخره در سال 1948 تلویزیون به عنوان یک تهدید برای صنعت سینما رو به رشد و گسترش بود.
هالیوود در این سالها به مضامین اجتماعی و از جهت تجاری موفقیت آمیز می پرداخت. سینمای علمی-تخیلی یکی از گونه های معروف آن زمان بود که با
صرف هزینه ی اندک می توانست محمل مناسبی برای تبیین مسأله انرژی هسته ای باشد. سوژه ای که در عصر اتم مطرح بود جنبه های منفی استفاده از انرژی اتمی یعنی بمب اتم بود. هالیوود از همان آغاز قصد داشت به همه بگوید که وارد این گونه آزمایشات نشوند زیرا در نهایت موجب نابودی خود و کره زمین خواهد شد.
بدین ترتیب تخریب و نابودی به واسطه انرژی هسته ای و بمب اتم در رأس برنامه های تولیدی هالیوود قرار گرفت و از طریق دورنمایه های مناسب با فیلمهای علمی-تخیلی به تماشاگران ارائه شد.
کار به نحوی ارائه می شد که تماشاگر از طریق فیلم، تهدید بزرگ و خطرناکی را از سوی دانش و دانشمندان احساس کند. در میان فیلمهایی که از سال 1945 به بعد در این زمینه ساخته شد کمتر فیلمی در خصوص جنبه های صلح آمیز انرژی هسته ای ساخته شد.
سینمای علمی-تخیلی طبق دیدگاه و نظریه ی اندیشه پردازان سیاسی هالیوود که غالباً یهودی بودند و با برنامه ریزی های درازمدت، مسائل سیاسی-اجتماعی را تحت نظر داشتند، عمل می کرد. در اغلب این گونه فیلمها همواره خطر نابودی ناشی از پرداختن به این دانش و فناوری مطرح شد.
سوژه بمب اتمی برای فیلم سازان هالیوود جذاب و افسون کننده و هم تحریک کننده بوده است و البته برای پرداختن به چنین سوژه ای همواره با اصول شادی برانگیز و ملودرام های خوش فرجام سینمای هالیوود تضاد کامل داشته است. (6)
سینمای هالیوود علاوه بر پرداختن به مساله انرژی هسته ای در فیلمهای خود، در دوران جنگ سرد بی آمریکا و شوروی تلاش کرد تا به پیروی از دیدگاه های سیاستمداران و رهبران ایالات متحده در فیلمهای تولیدی خود نظام کمونیستی و
شوروی را به چالش بکشد و کشورهای کمونیستی و بلوک شرق را در فیلمهای تولیدی خود به زندان بزرگ تشبیه کند و این شیوه به ویژه با شروع دهه 60 میلادی روند شتابنده ای به خود گرفت.
در دهه 60 سینمای هالیوود با تولید فیلمهای علمی-تخیلی از رونق خاصی برخوردار شد. «این گونه فیلمهای سینمایی که از ابتدای پیدایش سینما ساخته می شدند، به دلیل هزینه ی اندک و تمهیدات سینمایی اران تا دهه ی 1980 همواره جزو فیلمهای درجه دوم سینما یا فیلمهای معروف به(ب)محسوب می شد و تهیه کنندگان برای تولید آنها بر یکدیگر پیش دستی می کردند.
درونمایه ی اصلی این فیلمها در دهه 1960 چند مضمون ثابت را دنبال می کرد.
1-مسافرت فضایی، که در دنیای واقعی با موشک ساخته شده توسط وزیر"فن براون" در جنگ جهانی دوم امکان آن به وجود آمد؛
2-مضمون به رسمیت شناختن اهمیت انسان در جهان؛
3-و بالاخره پایان کار دنیا و نابودی آن در صورتی که بشر به طریقی از جمله آزمایشات اتمی، در تخریب آن بکوشد.
البته مهمات هالیوود و جنگ سرد بین شرق و غرب هم در این گونه فیلمهای سینمایی تاثیر خود را باقی گذاشته بود. ترس از بمباران به وسیله شوروی دائماً به عنوان یک اهرم تهدید کننده از طریق مطبوعات، رادیو و اختراع جدید آن یعنی تلویزیون، سالها تکرار می شد(7)»
در این دهه اختراع تلویزیون باعث شد تا سینما تنها شود و سیل مخاطبان و بینندگان فیلمهای سینمایی به طرف تلویزیون کشیده شوند. زیرا تلویزیون بهترین بود و دیگر نیازی به ستاره ها نبود. هنرپیشگان برای مدتی ایفای نقش می کردند و سپس از صحنه خارج می شدند سستی و اهمال کاری استودیوها را فراگرفته بود
تلویزیون برای سرمایه گذاری سریالها و تولید فیلمهای سینمایی تبلیغ می کرد. هالیوود با عظمت گذشته خود، به دلیل راهیابی جعبه جادویی به منازل مردم به تدریج رو به افول رفت.
در دهه ی هفتاد میلادی سینمای هالیوود هر چند به دلیل ورود تلویزیون به منازل مردم در ابتدا شاهد رکود شد اما به تدریج برنامه ها و سیاستهای فیلمسازی گذشته را دنبال کرد. با این تفاوت که در این دهه به دلیل بروز اغتشاشات در جوامع صنعتی و شکل گیری جنبش های اعتراض آمیز از سوی نسلهای جوانان کشورهای مختلف، نظام سلطه جهانی تشدید این روند در دیگر کشورها را مخالف منافع خود می دید. از این رو سینمای هالیوود به تأسی از رهبران و سیاستمداران آمریکایی و صهیونیستی دست به تولید فیلمهایی زدند که نیروی نسل جوان کشورها را خنثی و آنها را به انسانهایی راکد، خمود و گوشه گیر و فاسد به مواد مخدر و جمع گریز تبدیل نماید. بدین لحاظ با استناد از موسیقی پاپ و ارائه الگوهای رفتاری طبیعت گرایانه و ضد خشونت آمیز و هیپی گری مدل جدیدی از زندگی و عادت به جوانان جهان ارائه شد.

هالیوود پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران

پیروزی انقلاب اسلامی ایران در اواخر دهه هفتاد میلادی، به دلیل افول اقتصادی اواخر دهه 1970 با افول فعالیت بسیاری از کارگردانان نسل گذشته در هالیوود مصادف شد. اما به دلیل شروع پیش لرزه های نخستین زلزله آخرالزمان که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی "ره" شکل گرفت و ایشان در انقلاب بر دو مسأله مهم مهدویت و نهضت حسینی تأکید می ورزیدند، سینمای هالیوود به پیروی از سیاستمداران و رهبران ایالات متحده و صهیونیسم بین الملل واکنش هراس انگیزی نسبت به انقلاب اسلامی ایران نشان داد.
در اواخر دهه ی هفتاد در پی افول فعالیت بسیاری از کارگزاران سینمای هالیوود، برخی از کارگردانان نسل گذشته همچون جان هیوستن، بیلی وایلدر، آلفرد هیچکاک و ویلیام وایلر نیز که باقی ماندند دوران شکوفایی خود را پشت سر گذاشته بودند. کارگردانان دیگری مانند جان فورد، رائول والش، هاروارد هاکز، نیز به تدریج بازنشسته شدند و بعضی ها نیز مانند جرج کیوکر، ونینت منیدلی، رابرت آدریچ و ساموئل فولرکمتر مورد ستایش قرار می گرفتند. تهیه کنندگان سینمای هالیوود از سویی به دنبال فیلمهای به اصطلاح جوان پسند، دارای رنگ و بوی هنری و آثار تاریخی پرهزینه و پر تجمل بودند و از سویی دیگر ناگزیر بودند با تولید فیلمهای سینمایی چهره انقلاب اسلامی ایران و رهروان و پیروان این انقلاب در سایر کشورهای اسلامی همچون لبنان و فلسطین و . . . را مخدوش و از انقلاب مردمی و اسلامی ایران و نیروهای طرفدار آن در کشورهای مختلف اسلامی، چهره ای خشونت طلب، جنگ افروز و تروریست به مخاطبان و بینندگان فیلمهای سینمایی القاء نمایند. از این رو پس از مدتی چهره های شاخص فیلمسازی سینمای هالیوود برای تولید فیلمهای سینمایی با ویژگی های فوق الذکر مشخص شدند. سینما گرانی همانند استیون اسپیلبرگ یهودی، فرانسیس فورد کاپولا، فرج لوکاس و مارتین اسکورسیسی.
یکی از مشخصه های دهه هشتاد میلادی در سینمای هالیوود، تولید فیلمهای با مضمون ضد تروریستی آن هم اسلامی بود. فیلمهایی که در آنها ژانرهای سینمایی گذشته مانند موزیکال جنگی، ترسناک و بالاخره علمی و تخیلی استفاده شد. البته فیلمهای دیگری نیز ساخته شد که هرچند به طور مستقیم مضامین ضد انقلابی و ضد اسلامی نداشتند اما به دلیل اینکه فیلمهایی ترسناک، جنگی و علمی و تخیلی بود جزء پرفروش ترین فیلمهای آن زمان شدند. «گاهی نیز عناصر دو ژانر ترسناک و علمی -تخیلی درهم آمیخته شدند که نتیجه آن مجموعه ی فیلمهای
سینمایی دنباله دار بیگانه بود که به دهه 1990 و بعد هم کشیده شد. (8)» بدین ترتیب سینمایی هالیوود در دهه ی هشتاد با فراز و نشیب همراه بود در حالی که در دهه 90 میلادی تولید فیلمهای سینمایی با مضامین علمی و افسانه ای در خصوص پایان دنیا، تروریسم اسلامی و امثالهم را شاهد بودیم.
در دهه 90 میلادی فعالیت سازمان یافته تر ایوانجلیست ها و مسیحیان صهیونیست که از اوایل دهه 80 میلادی به تدریج از دوره ی ریگان رئیس جمهور آمریکا در صحنه ی سیاسی آمریکا ظهور یافته بودند باعث شد تا سینمای هالیوود تولید فیلمهای سینمایی با مضامین آخرالزمانی و پایان دنیا را افزایش دهد. در صورتی که در دهه هشتاد میلادی با تولید فیلمهای افسانه ای علمی در خصوص انرژی هسته ای، بمب اتمی و فاجعه جنگ اتمی جهانی و تروریسم به پایان رسید این قضایا در دهه ی نود جنبه ی ویژه و تعیین کننده ی به خود گرفت. در این دهه به تدریج مسائل پایان دنیا، آخرالزمان، شیطان و عقاید مسیحیان صهیونیست و ایوانجلیست ها در قالب فیلمهای علمی-تخیلی و حتی دلهره آور و پلیسی شکل گرفت.
سینمای هالیوود در سال 1994 در صد سالگی خود در وضعیتی قرار گرفت که از نظر اقتصادی و فرهنگ نیرومند ترین صنعت سینمای جهان بود. بدین ترتیب پس از حدود یکصد سال از تأسیس سینمای هالیوود با شروع هزاره ی سوم میلادی، این سینما توانست تفوق تکنولوژیک خود را در جهان حفظ کند و از تصویر در جهت مقاصد سیاسی بهترین استفاده را ببرد. در اوایل قرن بیست و یکم تولید سالیانه هالیوود افزایش یافت و «به رقم 700 فیلم در سال و با یک سود خالص بالغ بر 15 میلیارد دلار رسید. در همان زمان طبق یک برآورد دقیق مشخص گردید که 1/8 درصد سینماها و تلویزیونهای جهان از آن تغذیه می شوند.

هالیوود پس از حوادث 11 سپتامبر 2001

دست اندرکاران کهنه کار سینمای هالیوود فاجعه تروریستی 11 سپتامبر آمریکا، را بدترین رویداد ممکن تلقی کردند. پس از این رویداد در تولید فیلمهای سینمایی تغییراتی ایجاد شد و این سینما دچار فراز و نشیب گردید که عبارتند از:

به هم ریخته شدن برنامه های تولید فیلم:

تمام طرحها و برنامه های جدول اکران، پس از یازدهم سپتامبر کاملاً به هم ریخته شد. مهمترین سوال استودیوهای فیلمسازی پس از فاجعه این بود که کدام فیلمها را روانه پرده کنیم و در چنین فضایی کدام فیلم چراغ سبز نمایش دارد؟ شرکت سونی تا پایان سال 2001 هیچ فیلمی را آماده نمایش عمومی ندارد. متروگلدوین مایر فقط یک فیلم و دیزنی، دریم ورکس و نیولاین هر یک فقط دو تا. حساب باز کردن روی یونیورسال، فاکس قرن بیستم و برادران وارنر، از این هم سخت تر بود.
طبق محاسبات، مجموعه نه کمپانی برگ فیلمسازی تا پایان سال 2001 فقط 16 فیلم روی پرده فرستادند. این رقم در مقایسه به 68 فیلم در سه ماه آخرسال قبل، یک سقوط عظیم بود. عمق این وخامت زمانی بیشتر خود را نشان می دهد که متوجه باشیم 68 فیلم سه ماهه آخر سال قبل، رقم کمی در مقایسه با تعداد فیلمهای نمایش داده شده در همین فاصله زمانی، در سالهای قبل تر است.
مدیران کمپانی های فیلمسازی معتقدند که این وضعیت، بدترین شکل جدول نمایش فیلم در تاریخ استودیوهاست.
در راستای ضربه عظیمی که به هالیوود وارد شد، به جز افت شدید فروش فیلمها، استودیوها تلاش کردند خود را با مردم داغ دیده همراه کنند و از انجام کارهایی که احتمال داشت آنها را عصبانی و برافروخته کند، دوری جویند. اولین
اقدام آنها تعویق نمایش فیلمهایی بود که به نوعی با هواپیما ربایی و تروریسم سرو کار داشت. پس تمام توجهات به سمت دردسر برگ(تیم آلن)و آسیب جانبی با بازی آرنولد شوارتزنگر رفت. نمایش این دو فیلم که تازه تبلیغات خود را آغاز کرده بودند، برای مدت نامعلومی به تعویق افتاد. فیلم اول قصه گروهی است که چمدان اسرارآمیزی پیدا می کنند و این چمدان آنها را به سمت یک منطقه تروریستی می کشاند. فیلم جدید آرنولد هم او را در مقام آتش نشانی به تصویر می کشد که همسر و فرندش در اثر بمب گذاری تروریست ها کشته می شوند و او در صدد انتقام گیری برمی آید.
حوادث نیویورک یک بار دیگر موضوع رابطه سینما و زندگی واقعی و تاثیرهای این دو بر یکدیگر را در مرکز توجه قرار داد. پرسش اصلی این است که کدام یک از دیگری تقلید کند؟ با بررسی موشکافانه و جز به جز قضایا می توان چنین استنباط کرد که زندگی از هنر تقلید می کند. هنرمندان سینمای آمریکا خیلی سریع به کمک حادثه دیدگان نیویورک شتافتند. اتحادیه بازیگران آمریکا اولین گروه متشکلی بود که با اهدای یک چک چند میلیون دلاری وارد کارزار شد. اتحادیه سینماداران آمریکا هم فروش یک روز سینماهای آمریکا را به آسیب دیدگان نیویورک اختصاص داد. جیم کری چکی یک میلیون دلاری برای بازماندگان فجایع نیویورک امضاء کرد. رابرت دنیرو، کاتلین ترنر و دروباریمور غذا پختند و به عنوان یک حرکت نمایشی همدلانه به جمع ماموران آتش نشانی مستقر در محل حادثه و آسیب دیدگان رفتند. در ادامه کمک رسانی دنیای هنرمندان به آسیب دیدگان حادثه نیویورک، سلین دیون، آنجلینا جولی و پیتر گابریل هم با دیگران همراه شدند. در این بین جولی یک اقدام بدیع و ابتکاری انجام داد و یک میلیون دلار به مهاجران افغانی که در جریان اتفاق های اخیر آواره شده اند، هدیه کرد. سلین دیون و پیتر گابریل هم کنسرتی مشترک به نفع آسیب دیدگان در یکی از شهرهای برگ آمریکا اجرا کردند.
ویل اسمیت و محمد علی کلی هم در یک برنامه زنده تلویزیونی ظاهر شدند و از مردم آمریکا خواستند فاجعه اخیر نیویورک را به حساب اسلام نگذارند. اسمیت که در فیلم علی نقش کلی را بازی می کند از مردم خواست درباره فجایعی از این دست، معقول و منطقی فکر کنند و تصمیم بگیرند. از تلفات دنیای هنر هم در این حادثه می توان به مرگ بری برنسن اشاره کرد. او که همسر آنتونی پرکینز بوده یکی از مسافران هواپیمایی بود که به برجهای دوقلو برخورد کرد.
پس از حوادث یازدهم سپتامبر، این سوال برای هالیوود و صنعت سینمای آمریکا مطرح شده که آیا تا کنون کار خود را درست انجام داده است؟ در بسیاری از فیلمهای هالیوودی صحنه هایی مشابه آن چه در یازدهم سپتامبر اتفاق افتاد، وجود دارد تقریباً تمامی کمپانی های فیلمسازی می توانند دلیل محکمی برای نگرانی از وضعیت فیلمهای جدید خود داشته باشند.
کمپانی های فیلمسازی فقط از طریق تعویق نمایش فیلمها و یا حذف صحنه هایی از فیلمهای خود ضربه نخورده اند. نیویورک یکی از مکان های اصلی تولید فیلم در آمریکاست. در حقیقت، بخش اعظم فیلمهای آمریکایی-و حتی غیرآمریکایی-در این شهر تولید می شود. به طور طبیعی، کسانی که در تولید این فیلمها مشارکت داشتند، حالا چه کار خواهند کرد؟ از یک سو بی کاری از سوی دیگر خجالت و شرمندگی اکثر کمپانی های فیلمسازی-که با وقوع این فاجعه کارشان به حالت تعطیل درآمد-یک هفته بعد از حادثه دوباره فعالیت ها را از سر گرفتند. البته این بار ضریب امنیتی کار بالاتر و سخت گیریها تشدید شده بود. در کمپانی پارامونت یک تهدید تلفنی باعث شد ماموران خنثی سازی بمب چند ساعت در محل حضور یابند و تمام ماشین هایی که وارد استودیو می شدند، به دقت مورد بازرسی قرار گرفت. اما با وجود بازگشایی استودیوها، عملاً کاری جلوی دوربین نرفت.
از سوی دیگر واقعه یازدهم سپتامبر باعث کنارگذاشته شدن تعدادی از فیلمنامه ها یا بازنویسی کامل آنها شد. (9)

اوج گیری ساخت فیلمهای جنگی

پس از مدتی وقفه در سینمای هالیوود که موجب وخامت این صنعت در آمریکا شد، مدیران کمپانی ها فیلمسازی که پس حادثه یازدهم سپتامبر در اثر شوک وارده به این کشور بدترین وضعیت را داشتند پس از چندین ماه به خود آمد و رویکرد جدیدی را آغاز کردند که به اوج گیری ساخت فیلمهای جنگی منجر شد.
مجله هفتگی نیوزویک در یکی از شماره های خود در سال 2001 تحلیلی را با عنوان هالیوود به جنگ می رود به چاپ رسانید. در این تحلیل آمده است:بازیهای جنگی هالیوود کمی پس از حوادث یازدهم سپتامبر آغاز شد. در روزهای نخست،دست اندرکاران سینمای آمریکا فکر می کردند که سینماروهای این کشور نیاز به آرامش دارند، نه تماشای فیلم جنگی. بدین ترتیب فیلمهای جنگی که برای سالها اقتصاد آمریکا را تغذیه کرده بود، ناگهان باید جای خود را به انواع دیگری می داد؛ چرا که این کشور از آن پس به فرمهای آرامبخش سینما نیاز پیدا کرده بود.
بنابراین، بر اساس آن چه در لحظات نخست فاجعه تصور می شد، شرکت ام. جی. ام ساخت فیلمهای پاییزه خود درباره جنگ جهانی دوم را به تعویق انداخت اما ام. جی. ام اعلام کرد که این اقدام آنها هیچ ارتباطی به محتوا و مضمون فیلم نداشته و آنها تنها به خاطر نگرانی های تجاری، نمایش آن را به سال بعد موکول کردند.
این توضیح در آن شرایط غیر قابل باور بود؛ اما پس از حوادث یازدهم سپتامبر 2001 جو کاملاً متغیر شد؛ دیگر استودیوهای فیلمسازی آمریکا به جای به تعویق افکندن سوژه های جنگی خود به دستور مقامات دولتی مجبور شدند به سرعت برای ساخت چنین فیلمهایی دست به کار شوند.
دیوید انسن، منتقد هفته نامه نیوزویک در ادامه می افزاید:
از وقایع 11 سپتامبر به بعد فیلمهایی چون یک کلمه هم نگو، روز آموزش که مردم برای دیدن آنها به سینماها هجوم می بردند، طرفداری نداشتند؛ آنها فیلمهای سیاهی به شمار می رفتند که خشونت را به نحو شدیدتری به نمایش می گذاشتند اما به محض آنکه نیروهای آمریکایی به سوی افغانستان رهسپار شدند، هالیوود نیز عملکرد نظامی خود را به دستور منابع دولتی آغاز کرد؛ شرکت فوکس، نخستین شرکتی بود که با سرعت برای ساخت پشت جبهه دشمن که فیلم اکشنی راجع به خلبانهای آمریکایی در جنگ بوسنی بود، دست به کار شد.
پس از آن، شرکت سونی حرکت خود را انجام داد؛ بدین ترتیب که اعلام کرد موضوع حضور خونین آمریکا در سومالی در سال 1372 را سوژه خود قرارداده است، این فیلم تا پایان سال میلادی جاری به نمایش درخواهد آمد.
یکی از مدیران این شرکت فضای کاری پس از وقایع یازدهم سپتامبر را بازی موش و گربه خواند و گفت:ما خود را با موقعیت فیلم گیبسون و پشت جبهه دشمن تطبیق داده بودیم. فیلم گیبسون درباره ویتنام است که تاریخ اکران آن از تابستان آینده به بهار آینده تغییر یافته است.
با این وجود، کمپانی برادران وارنر با فیلم «شارلوت گری» که درباره جنگ جهانی دوم است درماه جاری وارد صحنه خواهد شد.
پیش از وقایع یازدهم سپتامبر مدیران اجرایی شرکت وارنر نگران این موضوع بودند که مخاطبان جوان و تازه کار آمریکایی دلیل این که چرا شارلوت زندگی خود را به خطر انداخته است و یا این که چرا بمباران لندن او را به این کار ترغیب کرده است را نمی فهمیدند. اما کارگردان این فیلم از یازدهم سپتامبر به بعد اظهار
داشت که دیگر هیچ نگرانی در این باره وجود ندارد. وی مدعی شد اکنون درک بیشتر و ملموس تری درباره موضوع جنگ پدید آمده و مردم نسبت به پیگیری فیلمهای نظامی راغب تر شده اند.
زمانی که فیلم «پشت جبهه دشمن» در تاریخ 15 شهریور به طور آزمایش به اکران گذاشته شده بود، جان مور، کارگردان ایرلندی جوان این فیلم، نتیجه را متوسط خواند. پس از آن که این فیلم در سایه حمله به مرکز تجارت جهانی به نمایش درآمد تفاوت غیرقابل باور بود. نظر سنجی ها از عبارت «بسیار لذت بردیم» به عبارت «اکنون ما به این فیلمها نیاز داریم» تغییر کرد. آن چه تغییر کرد، فروش فیلم بود. هر کسی که این روزها تبلیغات تلویزیونی را نگاه می کرد، می داند که فیلمهایی با موضوع «وطن پرستی» فروش خوبی دارند.
یکی از فیلمها که بدترین سابقه های نظامی آمریکا را در اواخر دهه(1990)عنوان می کند، با مشکلات تجاری سخت تری مواج شده است؛ اما فیلم رایدلی اسکات به عنوان رباینده اسکار فروش خوبی داشت. شایع شده بود که فیلم در به تصویر کشیدن آثار جنگ بسیار خشونت به خرج داده است و حدود یک ساعت و نیم تنها به مسأله جنگ و کشمکش پرداخته است؛ اما کارگردان تاکید کرد که فیلم درباره قهرمان پروری است و همین امر باید سبب فروش آن باشد.
اسکات گفت:فیلم کاملاً به جنبه های مثبت می پردازد؛ مردم هر چه بخواهند می توانند از آن استنباط کنند؛ اگر در دوره پیش از 20 شهریور قرار داشتیم، ممکن بود چنین استنباط شود که «جنگ وحشتناک» است و هرگز نباید جنگ برانگیخت. اما اکنون آموخته ایم که باید به جنگ برویم، اگر ما نرویم، دیگر چه کسی برود؟» فیلم «پشت جبهه دشمن» یک نکته اصلی دارد که نقش ایالات متحده در امور جهانی را مورد پرسش قرار می دهد؛ این فیلم برای نخستین بار به این موضوع پرداخته و تا حد زیادی صحنه ای اکشن را در خود جای داده است؛ داستان از این قرار است که ناو کاوشگر «اون ویلسون» توسط موشک های صرب
در منطقه ممنوع پروازی، هدف قرار گرفته و از کار افتاده است. گروه فرماندهی قصد دارند یک تیم نجات به سوی ناو اعزام کنند، اما فرمانده ارشد ناتو(پیمان آتلانتیک شمای)مانع می شود؛ با این تصویر که هر اقدامی در آن شرایط ممکن است روند صلح را مختل کند. بنابراین ناو تخریب شده باید از منطقه جنگی و مین گذاری شده عبور کند. «آن سوی جبهه دشمن» اساساً فیلمی است که با صحنه های مهیج، جلوه های نژاد پرستانه جنگ را به تصویر می کشد.
به هر ترتیب، به نوشته هفته نامه نیوزویک، جنگ آمریکا در افغانستان بر سینمای این کشور نیز تاثیرگذاشته و خواهد گذاشت؛ حتی مدیران اجرایی هالیوود به درخواست بوش با کارل راو مامور مخفی وی، ملاقات کردند تا درباره نقش شرکت های فیلمسازی در توجیه عملکرد نظامی آمریکا در افغانستان بحث و گفت و گو کنند. (10)
پس از این ملاقاتها، سرانجام در تاریخ 13 ماه مه 2002 اپیزود دوم اسطوره تخیّلی-دیجیتالی جنگهای ستاره ای با عنوان حمله کلون ها پس از پشت سرگذاشتن روند تولید سه ساله، روانه اکران سینماهای آمریکای شمالی و اروپا شد. طی سه روز نخست نمایش فیلم 80 و تا پایان هفته اول، بیش از 110 میلیون دلار از قِبَل اکران فیلم عاید جرج لوکاس سازنده آن شد. (11)
پس از آن اسپیلبرگ کارگردان مطرح سینمای هالیوود در سال 2005 فیلم تخیّلی رعب انگیز جنگ دنیاها را درباره حملات وحشتناک به خاک آمریکا ساخت. (12)اسپیلبرگ که سالها فیلمهای تخیّلی و کمدی می ساخت، این بار بر اساس
دیدگاه بدبینانه خود به جهان که گفته بود «دیگر نمی توانم خوشبینانه به آسمان نگاه کنم» به سینمای وحشت روی آورد و دست به ساخت فیلم جنگ دنیاها زد. حمله، کشتار و فرار جزء عناصر مهم تشکیل دهنده این فیلم هستند. یکی از منتقدان مجله اکسپرس اظهار داشته است که «استیون اسپیلبرگ یکی از فیلمسازانی است که به خوبی،
سینمای تحلیلگر را می شناسد و ابعاد مختلف تاثیرگذاری اثرش بر اذهان را به خوبی پیش بینی می کند. او پس از ماجرای 11 سپتامبر، زندگی در غرب را همراه با تِم «اضطراب» بسازد و در این راستا، رمان حمله مریخی ها نوشته جرج ولز را برای ساخت فیلم خویش، مناسب می بیند. اسپیلبرگ تغییراتی که در داستان و ساختار رمان باید لحاظ می شد تا به هدف خود برسد را اعمال کرده و فیلمی با دورنمایی متفاوت از رمان ولز می سازد. (13)البته این فیلم به توصیه مقامات نو محافظه کار و جنگ افروز آمریکایی برای فریب افکار عمومی جهان به ویژه مردم آمریکا در خصوص تجیه حملات نظامی آمریکا به افغانستان و عراق ساخته شد. (14)این فیلم با اینکه درباره حمله ناگهانی موجودات فضایی به کره زمین بوده اما تماماً یادآور صحنه های واقعی و وحشتناک حوادث 11 سپتامبر است.
در این فیلم، «از هیچ جهان دیگری سخن به میان نیامده و اسپیلبرگ عبارت دنیاها را استعاره ای از ایدئولوژی افراد و گروه ها می داند؛ یکی دنیای انسانهای پاک ضمیر و دیگری دنیای مردمان پلید و به دور از انسانیت. (15)»
داستان فیلم در سه فضای کاملاً متفاوت به تصویر کشیده شده است. اول فضای آرام شهر و زندگی روزمره شهروندان، دوم فضای بحرانی و وحشتناک شهر پس از مرحله موجودات ناشناخته و عجیب الخلقه و سوم فضای آرام شهر که گویی تثبیت شده نیست و امکان وقوع حمله ای دیگر، از نوعی دیگر و از جایی دیگر را تداعی می کند. این فیلم، استعاره ای است از حملات تروریستی که پس از واقعه 11 سپتامبر، بر آمریکا و جوامع غربی سایه گسترانده و اسپیلبرگ برای نشان دادن این مسئله، الگوهای سمعی و بصری خاصی را در کنار هم قرار داده است.
در فصل ابتدایی فیلم، فضای آرام و مطلوبی بر شهر حاکم است، جوی بسیار عادی که مخاطب در هر جای دنیا(به جز مناطق در حال جنگ)با این فضا آشناست و این تکنیکی برای ایجاد "همزاد پنداری" در مخاطب است. یعنی، بیننده ی فیلم به سادگی می تواند خود را به جای یکی از شهروندان شهر یا حتی به جای یکی از شخصیتهای اصلی فیلم گذاشته و در نهایت، هر اتفاقی که برای بازیگران فیلم حادث می شود را برای خود تصور کند. این روش، یکی از تأثیرگذارترین تکنیکهای فیلمسازی محسوب می شود. فضای آرام شهر ناگهان با طوفانی سهمگین و پر صاعقه متشنج شده و رفته رفته عنصر "وحشت" بر شهر مستولی می شود. ابرهای سیاه، هوا را تاریک کرده و رعد و برقهای پرقدرتی زده می شوند، به طوری که زمین را شکافته و تمام وسایل ارتباطی را از کار می اندازند. اندکی بعد طوفان تمام شده و فضای شهر آرام می شود ولی ناگهان، زمین از هم دریده شده، ساختمانها فرو می ریزند و موجودات عظیم الجثه و عجیب الخلقه ای که حد واسط ماشین و موجود زنده اند، از دل زمین بیرون می آیند. همه با تعجب و نگاه پرسشگرانه به آنها می نگرند و هیچ کس نمی داند آنها کیستند و چیستند و برای انجام چه کاری آمده اند، تا اینکه با حمله این موجودات زیرزمینی مواجه می شوند. آنها نوری از خود متصاعد می کنند که با هرکس برخورد کند، جسمش نابود شده و لباسهایش باقی می ماند. در این داستان تمامی نشانه ها به مفهوم "تروریسم" برمی گردد. می توان این موجودات عجیب را استعاره ای از
"تروریسم"دانست که ساختار پنهانی و زیرزمینی اشته و غیرمنتظره و در هر جایی (مانند مترو لندن)ظاهر شده و ایجاد نا امنی می کنند و همچون تروریستها به دلیل ساختار عجیب و پیچیده ای که دارند، نمی توان با تانک و موشک به مباره و مقابله با آنها پرداخت، چنانچه در فیلم هم مشاهده می شود که توپ و تانک نیز بر این موجودات، کارگر نمی افتد. این موجودات(مانند تروریستها)به مردم عادی حمله کرده و وقتی را صرف برنامه ریزی برای کشتن افراد نخبه و مهم جامعه نمی کنند و به دلیل نامتعارف بودنشان از لحاظ شکل، ماهیت، جنسیت و . . . نمی توان راهکاری برای مبارزه با آنها پیدا کرد. این موجودات عجیب از خون قربانیان خود تغذیه می کنند. چنانچه در تعبیر غرب، تروریستها نیز با کشتن انسانها، اهداف و نیازهای خود را تأمین کرده و در نهایت فضای پژمرده، ترسناک و ناامن بر جامعه مستولی می کنند، همچنین اسپیلبرگ از نماد "کلاغ" ، برای نشان دادن مقاصد سیاسی خود نیز به خوبی استفاده کرده است. (16)
در جامعه شناسی آمریکا کلاغ نماد جاسوسی و نیروهای اطلاعاتی و امنیتی است که در نهایت هم، همین کلاغها باعث نابودی موجودات ناشناخته می شوند و این بدین معنی است که تروریسم با آتش و گلوله از بین نمی رود. بلکه باید با نفوذ در آنها، نقاط حساس و ضعف ایشان را یافته و تشکیلات آنها را از درون نابود ساخت. (17)
در پلانی از فیلم، وقتی که بازیگران در حال فرار از شهرند، دختر خردسال از پدرش می پرسد:«اینها تروریستند؟» ولی جوابی از پدر دریافت نمی کند. . . مخاطب تا این لحظه، فقط نشانه هایی از تروریسم در فیلم دیده و آشکارا از تروریسم حرفی به میان نیامده است ولی در این لحظه مخاطب برای سوال بدون پاسخ دختر(اینها تروریستند؟)جوابی پیدا میکند و به باور می رسد که اینها
"تروریست"اند . . . این تکنیک برای تأثیرگذاری، در سینما بسیار رایج است. (18)
بدین ترتیب هالیوود سعی کرد در راستای مقاصد سیاسی مقامات آمریکا، مردم این کشور را همچنان در بیم حملات احتمالی تروریستها نگه دارد و در احیای این وحشت در دل آنها به بوش و نو محافظه کاران کمک کند.
در حقیقت می توان گفت آنچه پس از واقعه یازدهم سپتامبر در سینمای هالیوود رخ داد از شکل گیری نوعی بدبینی نسبت به شرق است. فرمان ابلهانه جنگ علیه تروریسم در هالیوود و نیز بازخوردهای شخصی را ایجاد نموده و کشورها، فرهنگها و ادیان را به سوژه های مسلم آثار "ضد تروریستی" تقلیل داده است. از این پس، نمونه های بسیاری از این آثار دیده شد که با گذر از کلیشه قاچاقچیان مکزیکی و کلمبیایی، جنایت کاران چینی و دزدان و آشوبگران روسی به بمب گذاران و تروریست های عرب و مسلمان می پردازد. (19)»
سینمای هالیوود طی چندین دهه فعالیت سینمایی توانست بر فرهنگ عامه پسند جهان سیطره یابد و درآمد حاصل از فروش فیلمهای سینمای و گیشه های سینماهای جهان را به خود اختصاص دهد. «از دهه ی اول قرن بیستم میلادی در سراسر جهان نزدیک به چهار هزار فیلم بلند سینمایی ساخته شد که تنها 300 الی 400 فیلم محصول شرکتهای بزرگ و یا همان هالیوود بود. اما همین تعداد 70 درصد درآمد گیشه های دنیا را به خود اختصاص داد(20)»
این سینما از اواسط قرن بیستم توانست با به کارگیری هنرهای دیگر جایگاه وسیعی را در دنیا کسب کند واین جایگاه هنوز هم به لطف و برکت سرمایه صهیونیستها و سلطه ی یک جانبه ها آنها بر هالیوود همچنان پابرجاست و توانسته به
اشکال مختلف بر فرهنگ سینمایی جهان تسلط و غلبه پیدا کند.

پی نوشت ها :

1.روزنامه رسالت، "هالیوود کمینگاه صهیونیسم"، 83/4/18، ص 20.
2.گفتگو با دکتر مجید شاه حسینی، "پرده ای به نام سینما"، روزنامه رسالت، 1383/4/30، ص 13
3.چ نوران، ب:پیشین.
4."هالیوود و صهیونیسم"، مجله نداء المقاومه، ماهنامه سیاسی، فرهنگی دفتر حزب الله لبنان در تهران، شماره 38، مرداد 1384، ص 25
5.سید عبدالحسین علوی طباطبایی، هالیوود و فرجام جهان(تهران:نشر هلال، 1386)صص 33-34
6.همان، صص 34-37
7.همان، ص 45.
8.همان، ص 90
9.پیله وران، مهدی:"هالیوود در اغما"، روزنامه همشهری، 24 آذر 1380، شماره 2592، ص 18
10.روزنامه جمهوری اسلامی، "هالیوود به جنگ می رود"، 1380/9/27
11.بهزاد، حسین:"روایت دیجیتالی لوکاس از خودزنی دمکراتیک بوش"، روزنامه کیهان، 1381/5/5، شماره 17434
12.روزنامه رسالت، "همکاری هالیوود با بوش برای فریب افکار عمومی"، 1384/5/3، شماره 5633، ص 10
13.Ibid=432410
14.مارک مک کینتون مشاور کاخ سفید در ارتباط با اشغال افغانستان می گوید:«هالیوود برای کمک به تلاشهای جنگ، جلوتر از ما بوده است و آنچه ما اکنون سعی در انجام آن داریم، این است که بگوییم متشکریم»(فریب بزرگ، ص 112)
15.نشریه رویداد و گزارش اسراییل، موسسه تحقیقات و پژوهشهای سیاسی-علمی ندا، 1384/5/19، شماره 259، ص 46.
16.همان، ص 41-42.
17.همان، ص 45.
18.همان، ص 43
19.سیروس کبیری، نیما:هالیوود و بیگانگان، مجله رنگ جوانی، ویژه نامه بزرگداشت روز ملی جوان، ضمیمه ایران، تابستان 1386، ص 35
20.علوی طباطبایی، پیشین، ص 113.

منبع :صفاتاج، مجید، (1387)، سینمای سلطه(هنر هفتم)، تهران: سفیر اردهال، چاپ اول 1387.